پروژه حمایتی ما:
: مرکز سرپایی برای پناهندگان
مرکز سرپایی پناهندگان در مرکز پزشکی دانشگاه هامبورگ-اپندورف (UKE) پروژهای است که توسط بنیاد CHILDREN FOR TOMORROW تأمین میشود، که در ارائه مراقبتهای اجتماعی-روانی برای پناهندگان نوجوان تخصص دارد. این مرکز سرپایی که در سال 1998 توسط Stefanie Graf و پروفسورPeter Riedesser تأسیس شد، سالانه حدود 600 بیمار را از کشورهایی مانند افغانستان، سوریه، سومالی و اوکراین درمان میکند. گروه هدف شامل کودکان و جوانان تا سن 21 سال است.
مرکز سرپایی پناهندگان در UKE مکانی است که در آن کودکان پناهنده و خانوادههایشان که در هامبورگ و مناطق اطراف آن زندگی میکنند میتوانند برای دسترسی به طیف وسیعی از خدمات درمانی، مانند درمان فردی و گروهی، و همچنین مشاوره روانی اجتماعی مراجعه کنند. درمان بدون توجه به وضعیت اقامتی بیمار و با کمک مترجم انجام میشود. تیم چندفرهنگی و میانرشتهای متشکل از پزشکان، درمانگران، هنردرمانگران و متخصصان آموزش اجتماعی است.
مرکز سرپایی پناهندگان دسترسی بسیاری از کودکان و خانوادههایشان را به مراقبتهای روانپزشکی ضروری آسانتر میکند و درنهایت به آنها کمک میکند تا در جامعه ادغام شوند.
تشخیص
روشهای آزمایشی اثباتشده علمی برای تشخیص استفاده میشود. پس از طیف گسترده ای از آزمایشهای غربالگری، کار برای ایجاد تشخیص فردی و اختلال خاص انجام میشود. این امر براساس گزارشهای خود بیمار، گزارشهای خارجی (والدین، مراقبان، معلمان و غیره) و برداشت بالینی کسانی است که معاینات را انجام میدهند.
رواندرمانی
رواندرمانگران رشتههای مختلف (روانشناسی عمق، رفتار درمانی، درمان سیستمی و غیره) کل طیف رواندرمانی را در محیطهای فردی و گروهی پوشش میدهند. روشهای تروما درمانی بخش مهمی از درمان را تشکیل میدهند. درصورت لزوم، تمام جنبههای درمان توسط مترجمان آموزشدیده و تحت نظارت که زبان مادری فرد را میدانند ترجمه میشود.
خدمات روانپزشکی و روانی اجتماعی
همه کودکان و جوانانی که به ما مراجعه میکنند نیز تحت مراقبتهای روانپزشکی قرار میگیرند. علاوهبر ترتیب قرار ملاقاتهای آشناسازی و پیگیری و هماهنگی ارزیابی جسمانی پزشک عمومی، این امر میتواند شامل ارائه توصیههای پزشکی و درمان دارویی یا مداخلات بحران نیز باشد. خدمات روانی-اجتماعی از همکاری بین رشتهای (با وکلا، اداره رفاه جوانان، مدارس، مؤسسات اجتماعی و غیره) تا کمک به گزینههای شغلی و فعالیتهای اوقات فراغت، بهعلاوه مشاوره مسکن و پناهندگی را شامل میشود.
هنر درمانی
اشکال غیرکلامی درمان مانند هنر درمانی، روشهای درمانی ثابتی هستند و از روشهای خلاقانه و تخیلی برای ارتقای روند بهبودی استفاده میکنند. در هنردرمانی، به تصاویر درونی و بیرونی که اغلب ازطریق بیان کلامی قابل دسترسی نیستند، فرم بصری داده میشود.
خانوادهدرمانی
] خانوادهدرمانی همیشه یکی از جنبههای کلیدی هر درمانی است. تنها زمانی که والدین قوی باشند میتوانند از فرزندان خود حمایت کافی کنند. بنابراین، خانواده بهعنوان یک منبع در نظر گرفته میشود و مورد استفاده قرار میگیرد. اگر والدین دردسترس نباشند، تیم با دیگر افراد کلیدی مانند مراقبان کار میکند.
آموزش
شبکهسازی منظم با بازیگران مختلف (مانند اداره رفاه جوانان، مهدکودکها، مدارس، پزشکان، رواندرمانگران و غیره) همراه با جلسات آموزشی در زمینههای نظارت، مراقبت و آموزش انجام میشود.
پژوهش
از سال 2017، مرکز سرپایی پناهندگان از دادههای بیماران ناشناس برای تحقیق درمورد شکلهای مختلف درمان و تعیین اثربخشی آنها در مقابله با تروما استفاده میکند. همچنین با سایر مؤسسات تحقیقاتی همکاری میکنیم و مقالات علمی و مقالات کتاب را منتشر میکنیم.
مرکز سرپایی کودکان و نوجوانان پناهنده
Outpatient Department at the UKE GmbH
University Medical Centre Hamburg-Eppendorf
Martinistraße 52
East Building 44
20246 Hamburg
تلفن | +49 (0)40 – 47 19 308 0 |
دورنگار | +49 (0)40 – 47 19 308 25 |
تلفنهمراه | ed.eku@znalubmasgnilthceulf |
اطلاعات بیشتر در وبسایت UKE موجود است
صداها
طیف گسترده ای از رشتهها که زیر یک سقف گرد هم آمدهاند، جنبه منحصربهفرد مرکز سرپایی پناهندگان است. این کل طیف مراقبتهای اجتماعی-روانی و رواندرمانی را در بر میگیرد. این یک پیشنیاز اساسی برای رشد ذهنی است. ما فرض را بر این می گذاریم که در غیاب سلامت روانی خوب، آرامش وجود ندارد.
به نظر من، مرکز سرپایی پناهندگان نقش کلیدی در ادغام پناهندگان و ارتقای تفاهم بین فرهنگهای مختلف دارد. شفای عاطفی یکپارچگی را تقویت و از تعارض جلوگیری میکند.
وقتی 12 ساله بودم، در سومالی اسیر شدم و به من دستور دادند که برای سربازی آموزش ببینم. یک سال بعد توانستم فرار کنم. تقریباً سه سال از اتیوپی و سودان عبور کردم، عمدتاً با پای پیاده. نزدیک بود در صحرای سودان از تشنگی بمیرم و دیدم که مردم دیگر جلو چشمانم میمیرند. (…) زمانی که به آلمان رسیدم، بهطور روز افزون احساس بدتری داشتم. در مرکز سرپایی پناهندگان، بالاخره این احساس را داشتم که کسی به من گوش میدهد. رواندرمانی را شروع کردم و بالاخره توانستم دوباره بخوابم. همچنین یاد گرفتم که خاطرات وحشتناک را کنترل کنم.
وقتی در پروژه عکس با خانم سوفی و دوستانم هستم، احساس خوشحالی میکنم. این بدان معناست که من اوقات خوبی را سپری میکنم و هیچ دردی احساس نمیکنم.
روزی دوست دارم یک زندگی عادی داشته باشم!